خشوع به معناى فروتنى و انکسار است که بیشتر در مورد قلب و صدا و درونى و دیده به کار مىرود، و در حقیقت امرى معنوى است که از توجه عمیق به حق و یاد قیامت و دادگاهایش، و حسابرسى اعمال و دقیق بودن اوضاع آن روز به دست مىآید.
آنان که چشمانداز عقل و فکر و ذهنشان محدود است، و دنیا و زرق و برقش چنان مشغولشان کرده که خود باخته شدهاند، و دشمنان در برابر آنان بسیار پرقدرت و قوت جلوه دارند، و چراغ فطرتشان رو به خاموشى است، و باطنشان فرو رفته در ظلمت و تاریکى است، صبر و نماز بر دوش جانشان بسیار سنگین است، لذا از تحمل کردن این دو حقیقت عاجز و بخاطر این که از این دو برنامه احساس سنگینى مىکند از این دو منبع انرژى فرارى هستند، ولى صبر و نماز براى کسانى که در برابر خدا دلى خاشع و فروتن دارند بسیار سهل و آسان است لذا در همه پیش آمده و سختىها و مشکلات و براى مصون ماندن از عوارض منفى هر پیش آمدى از صبر و نماز کمک مىگیرند.
نگاهى به روایات شده:
«الایمان نصفان نصف صبر و نصف شکر:» «1»
ایمان دو نیمه است، یک نیمه صبر و دیگر نیمهاش شکر است.
از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده:
«الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد:» «2»
صبر نسبت به ایمان به منزله سر نسبت به بدن است.
از پیامبراسلام نقل است:
«الصبر ثلاثه: فصبر على المصیبة و صبر على الطاعة، و صبر عل المعصیة:» «3»
صبر سه بخش است: صبر در برابر مصیبت و صبر بر طاعت، و صبر بر معصیت.
از حضرت عسگرى (ع) در تفسیر و تأویل آیه شریفه وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ روایت شده:
«بالصبر عن الحرام على تأدیة الامانات و بالصبر على الریاسات الباطلة على الاعتراف لمحمد بنبوته و لعلى بوصیته و استعینوا بالصبر على خدمتها و خدمة من یامرانکم بخدمته:» «4»
از ایستادگى و مقاومت بر حرام جهت اداى امانات حق و امانات مردم کمک و یارى بگیرید، و از صبر در برابر ریاستهاى باطل بر اعتراف و اقرار به نبوت محمد و ولایت على یارى بخواهید، و از صبر و استقامت براى خدمت به پیامبر و امیرالمؤمنین و خدمت هر کس که آن دو شما را به خدمت کردن به او فرمان مىدهند کمک بطلبید.
به خواست حضرت حق در شرح و توضیح آیه شریفه 155 سوره مبارکه بقره به طور مشروح در رابطه با صبر و استقامت و روایات مربوط به آن بحث لازم خواهد آمد.
از رسول خدا روایت شده:
«کان الانبیا یفزعون اذا فزعوا الى الصلاة:» «5»
پیامبران هنگامى که دچار امور هولناک مىشدند به نماز پناه مىبردند.
«کان رسول الله اذا حزّ به امر فزع الى الصلاة:» «6»
هرگاه به پیامبر حادثهاى هولناک و ناخوشایند مىرسید به نماز پناه مىبرد.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«کان على (ع) اذا اهاله شیئى فزع قام الى الصلاة:»
على (ع) اینگونه بود که هرگاه حادثه هولناک وحشتزائى به او هجوم مىکرد، و مصیبت دردناکى به او مىرسید به نماز پناه میبرد.
در این زمینه در رابطه با امیرالمؤمنین (ع) چه شیرین و نیکوست که نظر میبدى را که از بزرگترین علماى اهل سنت و مفسرى چیره دست است در کشفالاسرارش ملاحظه کنید:
«على (ع) در برخى از جنگهائى که شرکت داشت تیرى به پایش رسید آن گونه که پیکان در استخوانش جاى گرفت، آنچه هنر جراحى به کار بردند تا تیر را از بدن حضرتش جدا کنند نشد، گفتند: تا گوشت و پوست برندارند، و استخوان نشکنند این پیکان بیرون نخواهد آمد.
بزرگان و فرزندانش گفتند: اگر چنین است باید صبر کرد تا حضرت مولا وارد نماز شود، که ما وى را در نماز چنین بینیم که گوئى وى را از جهان خبر نیست!
صبر کردند تا از فرائض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضائل نماز ابتدا کرد، مرد جراح و معالج آمد و گوشت بر گرفت و استخوان وى بشکست و پیکان را بیرون آورد و على اندر نماز بر حال خود بود، چون سلام نماز باز داد گفت: درد من تخفیف یافته و آسانتر گشته گفتند پایت جراحى شد و ترا خبر نشد گفت: اندر آن ساعت که من به مناجات الله باشم اگر جهان زیر و زبر گردد یا تیغ و سنان در من زنند مرا از لذت مناجات الله از درد تن خبر نباشد.
و این بس عجیب نیست که تنزیل مجید خبر مىدهد از زنان مصر که چون زلیخا را به دوستى یوسف ملامت کردند، زلیخا خواست که ملامت را بر ایشان غرامت کند، و سرزنش و ملامت را به خودشان بازگرداند.
ایشان را بخواست و جایگاهى ساخت و آنان را به ترتیب بنشاند و هر یکى را کاردى به دست راست و ترنجى به دست چپ داد، چنان که خداى جلو علا در آیه 31 سوره یوسف گفت:
وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً:
چون آرام گرفتند یوسف را آراسته آورد و او را گفت برایشان بگذر، چون زنان مصر یوسف را با آن جمال و کمال بدیدند در چشم ایشان بزرگ آمد همه دستهاى خود را بریدند و از مشاهده جمال و مراقبتکمال یوسف از دست بریدن خود خبر نداشتند.
پس به حقیقت دانیم که مشاهده دل و سر جان على مر جلال و جمال و عزت و هیبت الله را بیش از مشاهده زنان بیگانه بود مر یوسف مخلوق را، پس ایشان چنین بیخود شدند و از درد خود خبر نداشتند، اگر على چنان گردد که گوشت و پوست وى ببرند و از درد آن خبر نشود عجب نباشد و غریب نبود. «7»
از حضرت صادق (ع) خطاب به مسمع که از یاران با کرامت حضرت بود روایت شده است:
«یا مسمع ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضأ ثم یدخل مسجده فیرکع رکعتین فیدعو الله فیهما اما سمعت الله یقول: و استعینوا بالصبر و الصلاة:» «8»
اى مسمع چه چیزى شما را باز مىدارد از این که هر گاه غمى از غمهاى دنیا به شما هجوم کند وضو بگیرد و به مسجد آید و دو رکعت نماز بخواند و در آن دو رکعت رفع هم غم را از خدا بخواهد؟ آیا نشنیدى خدا مىفرماید: از صبر و نماز کمک بخواهید و از این دو منبع قدرت و قوت یارى بطلبید.
ملاقات رب و رجوع به او
پیش از توضیح این جمله باید به این مسئله توجه داشت که لغت ظن در این آیه شریفه به نظر اکثر مفسران و اهل دل به معناى یقین است، دلیل بر این مطلب این است که خشوع از نشانههاى مؤمن شمرده شده:
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ: «9»
و مؤمن کسى است که در آیات قرآن مجید از او به عنوان دارنده یقین به آخرت یاد شده است:
وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ «10»
و کتابهاى پر قیمت احتجاج، توحید و تفسیر عیاشى از امیرمومنان روایت کردهاند که آن حضرت فرموده:
«یوقنون انهم یبعثون والظن منهم یقین:» «11»
به برانگیخته شدن در قیامت یقین دارند و ظن آنان یقین قطعى است.
و این یقین به لقاء حق و رجوع به حضرت او در قیامت است که سبب پدید آمدن خشوع و انکسار و فروتنى در قلب است که به خاطر آن عبادت و بندگى و به ویژه صبر در برابر همه جریانات تلخ و شیرین و انجام نماز با شرایط بر انسان سهل و آسان مىشود.
گمان و ظن که مرتبهاى بسیار نازل از یقین و باور است میوه پر قوتى چون خشوع که بتواند بار امانتى چون نماز را تحمل کند ندارد.
برخى هم گفتهاند: مسئله قبر و قیامت و اوضاع هولناک آن، و دادگاههاى دقیق و عذابهاى دردناکش چنان عظیم و سخت و هراسناک است که گمان به آن براى پدید آمدن خشوع قلب نسبت به حق کافى و بس است، وقتى گمان به چنین حادثه دردناک و هولانگیزى خشوعآور باشد یقین به آن سبب چه مرتبهاى از خشوع خواهد شد؟!
این نکته بسیار مهم را نیز نباید از نظر دور داشت که لقاء به معناى رؤیت با چشم و دیدن با دیده سر نیست، بلکه به معناى یافتن و برخورد داشتن است انسان هنگامى که موانع بین خود و خدا را که عبارت از وساوس و هواجس، و رذایل اخلاقى و حالات شیطانى و معاصى و گناهان است برطرف کرد، و به بندگى خالص و بىشائبه رسید، و به حسنات اخلاقى به خصوص خشوع در برابر حضرت او نائل شد، و دل را با تابش نور ایمان چون آئینه صاف کرد به یقین حس مىکند که در محضر حضرت رب است و با چشم دل به مشاهده جمال از دل و ابد موفق مىشود و به خشوعش افزوده مىگردد و با خشوع افزون شده به عبادت کامل و بندگى عاشقانه و مشتاقانه دستمىیابد، و با برکنار رفتن موانع لقاء رب خود را در برابر او بىنهایت کوچک و او را بىنهایت بزرگ مشاهده مىکند، و خشوعى بىنهایت در برابر حضرت بىنهایت برایش حاصل مىشود و در آن هنگام است که وقتى به نماز مىایستد و اللهاکبر مىگوید اکبر بودن محبوب را نسبت به کل شیئى و اصغر بودن هر چیزى را نسبت به او درک مىکند و با همه وجود به شکر و سپاس منعم برخاسته، و در رحمانیت و رحمتش غرق مىشود و خود را در قیامت مىبیند و براى همه امورش از او استعانت مىجوید، و ثابت قدمى خویش را در صراط مستقیم که صراط انبیاء و صدیقین و شهیدان و صالحین است از او مىطلبد و از گمراهى و مورد خشم قرار گرفتن به پناه او مىرود و به رکوع و سجود و تشهدى خالصانه و عاشقانه که همه و همه محصول خشوعى است که از ملاقات به دست آورده موفق مىشود و نهایتاً خود را در محضر همه ملکوتیان و انبیاء و امامان و اولیاء که از شئون ربوبیت حقاند مىیابد و با سلام به همه آنان سلامى حضورى السلامعلیکم ورحمهالله وبرکاته به پایان نماز که اوج معراج است مىرسد، و درب رجوع به سوى او در قیامت کبرى و نائل شدن به ثواب و پاداش اعمالش به ویژه صبر و نمازش به روى باطن او باز مىگردد.
این است نتایج مثبت و شیرین لقاء رب که البته ظهور کاملش در قیامت است، و ثمره یقین به آخرت که سبب آراسته شدن به ایمان کامل و عمل صالح و اخلاق حسنه است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تفسیر ابوالفتوح ج 1، ص 168.
(2)- تفسیر ابوالفتوح ج 1، ص 168.
(3)- درالمنثور ج 1، ص 159.
(4)- تفسیر برهان ج 1، ص 94.
(5)- درالمنثور ج 1، ص 163.
(6)- درالمنثور ج 1، ص 163.
(7)- کشف الاسرار میبدى، ج 1، ص 179.
(8)- تفسیر برهان، ج 1، ص 94.
(9)- مؤمنون، آیه 2.
(10)- بقره، آیه 4. نمل، آیه 3. لقمان، آیه 4.
(11)- صافى، ج 1، ص 126